you are my life

اینو واست نوشتم تا بدونی چقد دوست دارم

سلام همگی دوستان گلم این روزا بدترین روزای عمرمه.تمام این مدت سر کار ود بچه ها خود ریحانه بهم گفت خودش گفت اگه اوردمت تو این مدرسه میخواستم تلافی رو سرت در بیارم. فکر کنید حالم الان دیگه چطوره.بدبخت تر از من ندیدی ها؟حالم داره ازش بهم میخوره امیدوارم امشب خدا جونمو بگیره از این دنیا ی کثیف و ادمای کثیف راحت بشم.

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,ساعت 12:29 توسط دریاf|

سلام فردا امتحان ادبیات دارم امتحان قبلیم شیمی بود افتضاح دادم افتضاح به معنای کامل.هر کس این مطلب رو میخونه واسم جواب این سوال رو بده میخوام بدونم اخه کسی که کسی دیگه را دوست داره حاظره ناراحتیشو ببینه؟حاظره دلشو بشکنه؟حاظره اذیتش کنه؟ممنون میشم بهم بگید.ممنون میشم.اخه ..............هیچی  بیخیال فقط جوابشو بادلیل میخوام.

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت 12:48 توسط دریاf|

بازم سلام.فردا امتحان نوبت اول دینی دارم تو یک روزی که ندیدمش اگه بدونید چقد دلم واسش تنگ شده.دوست دارم زنگش بزنم اما میترسم گوشی دستش نباشه.دلم واسه صدای ارام بخشش تنگ شد واسه نگاه مهربونش واسه دستای گرمش تنگ شده.دوست دارم فردا که میبینمش بپرم تو بغلش اما نمیشه......دلم واسش تنگ شده خدا کاشکی این فاصله ها کم میشد از این فاصله هایی که بین منو ریحانه است بدم میاد.ولی بااینهمه فاصله دوست دارم.واسم دعا کنید فردای خوبی باهاش داشته باشم.

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 18:2 توسط دریاf|

 

امشب تولد اجیمه امامن ناراحت ویه گوشه اتاق نشستم الکی سرمو کردم توکتاب و اهنگ گوش میدم وگریه میکنم.دلم گرفته گفتم بیام دردودلمامو اینجا بنویسم.چون هیچکس نیس به حرفام گوش بده.امروز ریحانه بهم میگه تو منو دوسم نداری میگه تمام کارایی که انجام میدی اینو ثابت کرده بهم میگه تغییر کردی.من تغییر نکردم فقط دیگه نمیتونم علاقمو بروز بدم واقعا نمیتونم نمیدونم چرا .خداااااااااااااااااااااااا بهش بگو دوسش دارم.بگو اندازه ی همون عشق قدیمی که بهش داشتم عاشقشم بهش بگو بازم حاظرم بخاطرش خودکشی کنم بهش بگو حاظرم بخاطرش شب تا صبح گریه کنم.اما دیگه نمیتونم وقتی کنارمه اینکارهارو انجام بدم بخدا نمیدونم شایدم میدونم.نمیدونم.دارم دیونه میشم.دلم واسه پارسال تنگ شده واسه اون لحظه هایی که تو بغلش اروم میگرفتم وقتی گریه میکردم نازم میکرد وقتی تنها بودم باهام بود بااینکه نمیخواست.دلم واسه همه ی لحظه های با اون بودن تنگ شده حتی اون لحظه هایی که گریمو در میاورد.دلتنگم خداااااااااااااااا.........دلم واسش تنگ شده خدا........دلم واسه خودم تنگ شده.....دلم واسه قلب شکستم تنگ شده...........کاشکی پیشم بود محکم بغلش میکردم و چشمام رو میبستم شاید ایطور اروم میشدم.

 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت 21:20 توسط دریاf|

سلام همگی هنوز باهم اشتی نکردیم تازه دوستیمون بد تر شده که بهتر نشده دارم به این فکر میکنم که دیگه همه چی رو تموم کنم دیگه به حد جنون رسیدم از یک طرف میگه دوسم داره از یه طرف این طور اذیتم میکنه به این میگن دوست داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلم بد جور گرفته بخدا اون قد که نفس کشیدن واسم سخت شده.خدایاااااااااااااااااااااااااا جونمو بگیر

 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,ساعت 17:56 توسط دریاf|

تحمل کردن قشنگه
اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم
انتظار آسونه
اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم
زندگی شیرینه
اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم
مشکلات حل میشه
اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم
اشکهام به لبخند تبدیل میشه
اگه یه بار ببوسمت
و لبخندهام دوباره به اشک
فقط اگه ببینم خیال رفتن داری
اما بدون دوستت دارم
از پشت این همه فاصله
از پشت این همه حرف
دوستت دارم تا بی نهایت عشقم

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 23:2 توسط دریاf|

سلام امروز تومدرسه باز با ریحانه دعوام شد.بهتر بگم هم اون از من هم من از اون ناراحت شدم.اخه من گرفتم عاطفه را بوسیدم اونم فکرکنم اونم از لج بود که اون کارو انجام داد فاطمه رو بغل کرد اونم نه بغل همیشگی که ساده باشه...تونماز خونه بودیم مدیر فیلم گذاشته بود همین سومین جشنواره عمار را میدیدیم بغض گلومو گرفته بود میخواستم گریه کنم اما گفتم بزن به بیخیالی چون میدونستم اگه گریه کنم بیشتر اذیت میشد.اینقد ناراحت شدم اومدم خونه چون میدونستم اگه بهش فکر کنم شروع به گریه میکنم گرفتم خوابیدم تا الان.دوست دارم بدونم الان داره چیکار میکنه؟اونم ناراحته یا زده به بیخیالی؟بعضی موقع ها میگم چی می شد منم مثه خدا از دل اونا خبر داشتم.چه خوب میشد.کاشکی اونم حال منو داشته باشه.خدایا بهش بگو خیلی دوسش دارم.

 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 22:24 توسط دریاf|



      قالب ساز آنلاین